1. تا آن زمان هرگز نشده بود که شیعیان این همه در انتظار دیدن امام بعدی شان لحظه شماری کنند. سال ها از عمر مبارک امام رضا علیه السلام می گذشت و هنوز از خانه ی امام صدای نوزادی بلند نشده بود. کم کم تیرهای طعنه دشمنان بود که به سوی دوستان امام مهربان روانه می شد که: پس کو امام بعدی شیعیان؟ و رفته رفته در میان برخی شیعیان کم حوصله و دون معرفت نیز این زمزمه در گرفت که: پس کو امام بعدی مان؟
محمد بن علی علیهما السلام که به دنیا آمد، چشم شیعیان را روشن کرد و خاری به چشم دشمنان آمد و چنین شد که «ابن الرضا» را پر برکت ترین مولود در اهل بیت علیهم السلام خواندند. پس شهادت زودهنگام امام جواد علیه السلام هم باید باری سنگین بر دل ما باشد و چشمانمان را بیشتر به اشک بنشاند؛ به ویژه از آن رو که ما ایرانیان، همسایه ی پدرش هستیم و او حق حیات بر گردنمان دارد.
2. فرزند عزیز امام رضا علیه السلام دیر زمانی با پدر نماند که جور و مکر مأمون، امام را به خراسان کشاند و امام جواد علیه السلام را غربت نشین مدینه کرد. چندی از دوری دلدار و دیری دیدار نگذشته بود که علی بن موسی الرضا علیهما السلام در طوس آرمید و آنجا را قطعه ای از بهشت کرد. ابن الرضای خردسال بار امامت را بر دوش گرفت و باید تفسیر «الله اعلم حیث یجعل رسالته» را به همگان نشان می داد تا نه در میان شیعیان کسی در تردید بماند و نه بر دشمنان حجتی باقی باشد.
«علی بن اسباط» که به محضر امام نورسته رسیده بود، به قد و بالای حضرت می نگریست تا بتواند خصوصیات ظاهری ایشان را برای دوستان خود در مصر توصیف کند. در همین اندیشه ها بود که امام نشست و فرمود: ای علی! خداوند، همچنان که درباره نبوت حجت ارائه کرده است، درباره امامت هم حجت آورده و در قرآن فرموده است: «و آتیناه الحکم صبیا» (به او در کودکی حکمت و داوری دادیم/ مریم:12) و نیز فرموده: «و لمّا بلغ اشدّه» (هنگامی که نیرومند شد/ یوسف:22) «و بلغ اربعین سنة» (و به 40 سالگی رسید/ احقاف:15). پس رواست که به امام در کودکی حکمت داده شود، همچنان که رواست در 40 سالگی به او داده شود. (بر گرفته از «اصول کافی»، روایت سوم از باب مولد ابی جعفر محمد بن علی الثانی)
3. بنی عباس همچون بنی امیه با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله سر دشمنی داشت و اگر گاه با آنان از در احترام وارد می شد، به ظاهر و از روی سیاست پیشگی بود. مأمون که با تزویر، امام رضا علیه السلام را به دستگاه خود نزدیک کرده بود تا زهر کینه خود را به کام ایشان بریزد، پس از این ستم هم دست بردار نبود و می خواست با همان مکر، امام جواد علیه السلام را هم مؤید دستگاه خود معرفی کند. از هر دری که وارد شد کارگر نیفتاد تا این که سرانجام تصمیم گرفت دختر خود را به عقد ابن الرضا در آورد.
وقتی خواست دخترش را نزد آن حضرت بفرستد، 200 تن از زیباترین کنیزکان خود را هم روانه کرد و به دست هر یک جامی داد که در هر جام گوهری بود تا وقتی که امام جواد علیه السلام بر کرسی دامادی نشست، نثارش کنند. اما ابن الرضا به آن همه زرق و برق توجهی نکرد.
مأمون از آزار دریغ نکرد و این بار به مردی ریش بلند و آواز خوان و نوازنده به نام «مخارق» گفت تا در حضور امام جواد علیه السلام بخواند و بنوازد. مخارق که امام را چون دیگران می پنداشت، به مأمون قول داد که این جوان را مشغول کند. رو به روی امام نشست و نعره ای زد تا اهل خانه دورش جمع شوند. آن گاه، ساز و آوازش را آغاز کرد. ساعتی گذشت و ابن الرضا توجهی به او نکرد و حتی به چپ و راست خود هم نگاهی نینداخت. ناگهان سر بلند کرد و فرمود: ای ریش بلند! از خدا بترس. طنین صدای امام چنان در مخارق اثر کرد که ساز از دستش افتاد و دستش از کار، و تا هنگام مرگ دستش به حال اول باز نگشت. مأمون از حال مخارق پرسید و او گفت: چون ابوجعفر بر من فریاد زد، چنان وحشتی به من دست داد که هرگز از آن بهبودی نمی یابم. (برگرفته از «اصول کافی»، روایت چهارم از باب مولد ابی جعفر محمد بن علی الثانی)
4. در روز شهادت فرزند جوان و مظلوم مولایمان امام رضا، به حرمش برویم و بر غربت او و فرزندش اشک بریزیم.
پاى عشقى فتاده از نفسم
کاروانى نهفته در جرسم
موج آهم، شکسته تر ز دلت
غیر یار کریم نیست کسم
نَفَسِ من مقیم سینه توست
من صدایى شکسته در قفسم
سایه مرحمت شدن چه خوش است
نور تو مىرسد ز پیش و پسم
تا مرا از تو یاد مىآید
به لبم یا جواد مىآید
یا ابا جعفر یا محمد بن علی! ایها التقی الجواد یابن رسول الله! یا حجة الله علی خلقه! یا سیدنا و مولانا! انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله، و قدمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیها عند الله! اشفع لنا عند الله
موضوعات مرتبط: